دوري ارسطو و روزهاي غم انگيز براي بابا بزرگ
ارسطو را برديم تهران تا در خانه خودش وفعلا پيش مامانش زندگي كنه و واقعا براي پدر بزرگي كه از بدو تولد تا سه وماه و ده روزگيش هر لحظه در كنارش بوده وهر ساعت ازش عكس ميگرفته،چقدر سخت وغم انگيزه!!! وهر وقت يادم مياد كه ارسطو پيش ما زندگي نميكنه خيلي غمگين ميشم و تا به حال هم چند بار گريه كردم اين چند روز آخر هم كه ما به شمال رفته بوديم وارسطو ومامانش تنها بودند !چقدر براي آنها هم سخت بوده ارسطو جون به تازگي خوردن انگشت را هم ياد گرفته اميدوارم اگر ارسطو از ما دور شده ،حداقل مامانش عكسهايش را در وبلاگش بگذارد.متاسفانه اين مدت فرصت آموزش به مامان ارسطو هم نبود تا وبلاگ را ياد بگيره.البته چون با هوشه ميتونه فوري ياد بگيره . ...